خدایی از جنس مروارید

چند متری که از خودت دور می شوی،

بعد از دوراهی ماندن و رفتن،

خدایی زندگی می کند،

به نام ایمان.

خدایی با چشم های سبز و دست های آبی،

دشت و دریا،

که می شود روی چمن هایش قدم زد،

یا در میان موج هایش غرق شد.

خدایی زندگی می کند از جنس مروارید،

که توی دستت بگیری و دلت ضعف کند،

خدایی که بشود تنفسش کنی،

خدایی که بشود او را بنوشی...

چند قدمی که از خواسته هایت می گذری،

وقتی روی دانسته هایت کمتر حساب می کنی،

وقتی با دست غبار غرورت را از روی شفافیت حضورت پاک می کنی،

در آینه درونت خدایی منعکس می شود

که آفتاب آسمان را خجالت زده می کند...

نظرات 2 + ارسال نظر
mahmood چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:24 ق.ظ http://www.eiml.blogfa.com

salam
haletoon khoobe?
vaghean az in ke dasti dar neveshtan darid behetoon tabrik migam
az in ro kheyli kheyli doos daram nazare shoma ro dar khosoose akharin postam bedoonam
pas in lotfo dashte bashid va yek nazar be poste jadide man bedid
bazam migam , nazare shoma baraye man kheyli moheme
az tavajohetoon sepasgozaram

زهرا چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:38 ق.ظ http://noghrei.blogsky.com

دوست عزیزم سلام وبلاگ قشنگی داری وقت کردی به وبلاگ منم سربزن ونظربده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد