بخشش...

دل من محکمه ایست که به من می گوید همه را دوست بدار به همه خوبی کن و اگر بد دیدی دل به دریای محبت بزن و بخشش کن اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه ای را بالا ببری اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن!  

 در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است...  

 

(دکتر علی شریعتی)

کاش...

خوش به حال آسمون که هروقت داش بگیره 

بی‌بهونه می‌باره 

به کسی توجه نمی‌کنه 

از کسی هم خجالت نمی‌کشه  

می‌باره و می‌باره و می‌باره 

اینقدر می‌باره تا آبی شه 

کاش 

کاش می‌شد مثل آسمون بود 

کاش می‌شد وقتی دلت گرفت 

اونقدر بباری که 

بالاخره آفتابی شی 

بعدشم انگار نه انگار که غمی بوده  

انگار نه انگار که بارشی بوده 

همه چی فراموشت بشه 

ای کاش می‌شد...

وقتی تنها شدی بدون که خدا همه رو بیرون کرده ، تا خودت باشی و خودش... 

**********************************

ما آبستن امید فراوان بودیم...! افسوس در زمانه ما کودکان همگی مرده به دنیا می آیند

*********************************

آهن و فولاد هر دو از یک کوره آید برون آن یکی شمشیر گردد آن یکی نعل خر است

***************************************

گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی... با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید

اشک پنهان...

 باز هم اشک گونه هایم را خیس می کند  

 اشک‌هایم مجالم نمی‌دهند

   اما درد این فریاد سکوت سکوت بسیار مهیب تر است

   نمیدانم چرا این اشک باید پنهان بماند

   و این بار او را به خاطر تمام اتفاقات می بخشم

   شاید اینگونه دیگر چشمانم بارانی نشود...

   

جوانه و سنگ...

خاک تشنه تکان خورد و ذرات زیر آن جا به جا شدند.جنب و جوشی ناآشنا زمین تیره را در خود گرفت.موجود تازه سراز خاک بیرون آورد.جوانه در حال بدنیا آمدن بود. جوانه تلاش میکرد سرش را از دل خاک تیره بیرون بیاورد.ذرات سنگین خاک را کنار می زد.دستش را به دانه های شن میگرفت و خودش را بالا میکشید.سرانجام پس از چند ساعت تلاش آرام آرام سینه ی خاک را شکافت و سرش را بیرون اورد.پیش پایش سنگ بزرگی بر زمین نشسته بود. جوانه نگاهی به سنگ کرد، نفس راحتی کشید و گفت:((آه.....نمی دانی زیر زمین چقدر تاریک بود))! ادامه مطلب ...